- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دارد سرِ تعـظـیـم سـرِ ما به نجف خیلی شدهایم عاشق و بیتاب نجف از خـاک اضـافی شـما خـلق شدیم مادر به مدینه رفت و بابا به نجف دل را به کـسی نـدادم اِلا به عـلـی لا حــول و لا قــوة اِلا بـه نـجــف دیــوانــۀ ایــوان طــلایـی هـسـتــم ما قـبـلتـر از سـرزدنِ نـورِ نـبـی نـور عـلـی اُفـتاده به منـشورِ نـبی بیرون نشد از لبش به جز حرف علی بـگـذار اویـس و مـبـتـلایت باشـیم ما مـعـتـکـفـان در حـرایت بـاشـیم فـریاد زنان عـلی علی میخوانـیم
: امتیاز
|
مدح و منقبت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ز قاب چـشم پیـمبر، نگاه کُن به جهان قدم بزن به رهش تا که پَرکِشی به جنان چه خوب میشد اگر میشدیم شاگردش شبـیـه شاپـرکـان میشـدیـم بر گِـردش ز دامنش گُـلِ جود و گذشت میچـیدیم مـرام زنـدگـیاش را دقـیـق مـیدیـدیم نمیگـذاشت تـفـاوت میانِ هـیـچ کـسی به هر که بود مسلمان، رفیق بود بسی کسی که عـالم و آدم، غـبارِ پـایش بود به هیچ کس به تکبّر، دَمی نظر ننمود نمیگرفت ز مردم به قلب خود، کـینه زلال بـود و مـصـفّــا شـبـیــهِ آئــیــنـه سزاست اینکه وِرا هست این همه عشّاق محمد است محبّت؛ محمد است اخلاق به مهربانیِ خود، جـذب کرد مردم را همیشه داشت به لبهای خود، تبسّم را نبـود هـیچ کـسـی از عـنایتـش نـومـید هر آنچه داشت به سائل، مُدام میبخشید سکوت او پر از اِجلال و فَرّ و عزّت بود اگر سخن به زبان داشت باصلابت بود زبان به جز سخنِ حق نمیگـشود نبی نمیگـذشت بر او بینماز و ندبه، شبی هـمیـشه مـونسِ او آیـههـای قـرآن بود همیشه در صددِ حفظِ عهد و پیمان بود محـمد است صداقـت محـمد است کَرَم رود ز سینه به هنگام نام و یادش، غم ز ظـلـم بـود پـیـمـبر، تـمـامقد، بیزار نبـود و نیـست کسی مثل او امـانتدار هر آنچه گفت و سفارش نمود؛ کرد عمل زمین مرده شد از بَرکَتش به چشمه، بدل اگر چه بود ز یـوسف، قـشـنگتـر امّا دل از جهـان بِرُبود او به سیـرتِ زیبا پیـمبری که نشـسـته به خـوانِ او اُمّت نمیگرفت کسی در سلام از او سبقت کـسی کـه بـود بـه دنـیـا مـعـلّـم حـیـدر محـمد است محـمّـد؛ محـمّد است آخـر به نخلِ پر ثـمرِ حیّ سـرمدی صلوات به زنـدگـانیِ پُـر نـورِ احمدی صلوات
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
چه اعجازیست در چشمش، که نازل کرده باران را گـلـستان میکند لبخندهای او بیـابـان را بزرگان از همان اول به پایش سجده میکردند مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را میان شانههایش میدرخشد قرص خورشیدی که روزی در تجارتها بحیرا دیده بود آن را عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش پریشان میکند نزدیک سیصد سال، سلمان را نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیری فقط کافیست طولانی کند تحریر قرآن را به غیر از دوستی با اهل بیت اجری نمیخواهد نمک از سفرهاش برداشتی، مشکن نمکدان را ولی چندیست زهرا روز و شب از گریه بیتاب است علی این روزها باید بسازد بیتالاحزان را علی، شب با چراغی خانههای شهر را میگشت ملول از دیو و ددها آرزو میکرد انسان را نَفَس در سینهام تنگ است، از این ماجرا بگذر مجالی تا فدای نَفسِ پیغـمبر کنم جان را همین کافیست مقبول تو باشد بیتی از شعرم که لبخند تو زیبا میکند اشعار حَسّان را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای حُـسن بیپـایـان و مـمـتـد یا محـمد در بـنـدگی هـسـتی سـرآمـد یا محـمـد از برکـت لبـخـند تو جـریـان گـرفـتـه مِهـر و محـبتهـایِ بـیحـد یا محـمـد دیـوانـۀ عـطـر خـوش پـیـراهـنـت شد تا یوسف از پیـشِ تو شد رد، یا محمد کوهِ اُحُد زانو زد و هر روز حک کرد بر سنگ یاقوت و زبرجد؛ «یا محمد» آیـات قـران شـوق دیـدار تو را داشت شد قلب تو مقـصود و مقـصد یا محمد قطعاً خدا میخواست عشقش؛ کوثرش را بـر دسـتهـای تـو سـپـارد یـا مـحـمـد تکیه کلامت «بِضعهٌ منی» شد و هست عـشـق تو بر زهـرا زبـا نـزد یا محمد تنها وصیّ تو عـلی بود و هـمه عـمر سـنگ تو را بر سیـنـهاش زد یا محمد حیدر به هر نامی صدایت زد دلت ریخت یا مصـطفی، محـمود، أحمد، یا محمد ختم الرُسُل، شمسُ الضحی، یا نورُ عینی صَـلّـوا عـلـیکَ یا مـحـمـد یا مـحـمـد!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
رفتی نگفتی دخترت تنها چه خواهد کرد این درد پهلو، با دل زهرا چه خواهد کرد رفتی نگـفتی اهل بیتت بیکس و کارند بعد از تو دنیا با علی اینجا چه خواهد کرد این بیبصیرت بودنِ این شهـر از آخر با مردمِ بیدین و بیپروا چه خواهد کرد بـابـا سـقـیـفـه بـعـد تـو تـنـهـا خـدا دانـد در بینِ این شهر ستم با ما چه خواهد کرد شهر مـدینه با تو شد شهـر مدینه، لیک بر حال من این چرخش دنیا چه خواهد کرد در بیت الاحزان رفتم و روضه به پا کردم این کلبه را آتش ببین حتی چه خواهد کرد کردی وصیت صبر کن یا حـیدر کراّر وقتی که میافتم زمین، مولا چه خواهد کرد یک تـازیانه راه من را بست در کـوچه باور نمیکردم رود بالا چه خواهد کرد
: امتیاز
|
پندیات و مدح و منقبت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
تا نگـردیدهست خورشید قیامت آشکـار مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشکبار در بیابان عدم، بیتوشه رفتن مشکل است در زمین چهـرۀ خود دانۀ اشـکی بکار دیــدۀ بــیـدار مـیبـایـد رهِ خـوابـیـده را تا نگردیدهست صبح، از خوابِ غفلت سر برآر رشتـۀ طـول امل را باز کن از پای دل از گریبان فلک، مانند عـیسی سر برآر شبنم از روشندلی، آئـینۀ خـورشید شد ای کم از شبنم! تو هم آئینه را کن بیغبار! شمعِ پـشت سر نمیآید به کارِ پیش رو هرچه داری پیشتر از مرگ، بر خود کن نثار آنچه بر خود میپسندی، بر کسان آن را پسند آنچه از خود چشم داری، آن ز مردم چشم دار زخمِ دندانِ ندامت، در کمین فرصت است بر زبان، حرفی که نتوان گفت آن را برمیار تا نگـیـرد خـوشـۀ اشک نـدامت دامنت در قیامت، آنچه نتوانی دِرو کردن، مَکار تیرهروزان را در این منزل به شمعی دست گیر تا پس از مُردن تو را باشد چراغی بر مزار چون سبکباران ز صحرای قیامت بگذرد هر که از دوش ضعیفان بیشتر برداشت بار بر حریر گل گذارد پای در صحرای حشر هر سبکدستی که بردارد ز راه خلق، خار هر که کار اهل حاجت را به فردا نفکند روز محـشر داخل جنت شود بیانتظار چـشمۀ کـوثـر که آبش میدهد عمر اَبد دارد از چشم گهربار تو نم در جـویبار نفس کافرکیش را در زندگی در گور کن تا بمـانی زنـدۀ جـاوید در «دارالقرار» «ربّـنا اِنّا ظَلَـمنا» وِرد خود کن سـالها تا چو آدم، تـوبهات گردد قبول کردگار وِرد خود کن «لا تَذَر» یک عمر چون نوح نبی تا ز کفّـار وجود خود برانگـیـزی دمار صبـر کن مانـند اسمـاعـیل زیر تیغ تیز تا فـدا آرد برایت جـبرئـیل از کـردگار دامن از دست زلیخای هوس، بیرون بکش تا شوی چون ماه کنعان در عزیزی نامدار از صراطالمستقیم شرع، پا بیـرون منه تا توانی کرد فردا از صراط آسان گذار دست زن بر دامن شرع رسول هاشمی زان که بی آن بادبان، کشتی نیاری بر کنار باعث ایجاد عالم، احمد مرسل که هست آفـریـنـش را به ذات بیمـثـالش افـتخار محو گـردیدند از نور تو یک سر انـبیا ریزد انجم، چون شود خورشید تابان آشکار رحمت عام تو جُرم خاکیان را شد شفیع موج دریا سیل را از چهره میشوید غبار در رهِ دین باختی، دندانِ گـوهـربار را رخنۀ این حصن را کردی به گوهر، استوار از جهان قانع به نانِ خشک گشتی، وز کرم نعمتِ روی زمین بر اُمّتان کردی نثار ماه را کردی به انگشتِ هلالآسا دو نیم مُلکِ بالا را مُسخّر ساختی زین ذوالفقار کردی اندر گامِ اول، سایۀ خود را وداع چون سبکباران برون رفتی از این نیلیحصار چون سلیمان است کَز خاتم جدا افتاده است کعبه تا دادهست از کف دامنت بیاختیار چون بهار از خُلقِ خوش، کردی معطر خاک را «رحمةٌ للعالمین» خواندت از آن، پروردگار با شفیع المذنبین! «صائب» فدای نامِ توست از سرِ لطف و کرم، تقصیرِ او را در گذار
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
امـشـب کـه نـاز از مـژۀ تـر کـشـیـدهام با اشک خـویش، نقـش کـبوتر کشیدهام نـقـاش نــیـسـتـم ولـی انـگــار، بـا قـلـم طـرح «مـدیـنه» در دل دفـتر کـشیدهام ماهی به روی «گنبد خضرا» به روشنی آهـی به یـاد «شهـر پـیـمـبر» کـشیدهام گـیـسـوی نخـلهای پـریـشـان شهـر را در برگ ریـز سـرو و صنـوبر کشیدهام شـایـد یـکی، شـبـیـه گـل ارغـوان شود صـد بـار، عـکـس لالـۀ پـرپـر کشیدهام «روح القدس» که داد به دستم گل غزل دیدم به «بیت وحی خـدا» سر کشیدهام صبح قیامت است و «اذاالشمس کورت» من در «مدینه» شورش محشر کشیدهام «پـیک اجل» اجـازۀ وارد شدن گرفت دستی که کوفت حلقه بر این در، کشیدهام در خـانـۀ «حـبـیب خـدا» سوز ناله را بـا روز رسـتـخـیـز، بـرابـر کـشـیــدهام زهرا که بود زمزمههایش جگر خراش او را کـنـار سـاقـی کــوثــر کـشـیــدهام پرواز روح قدسی «خورشید وحی» را با اشک دیـده، پـاک و مطـهـر کشیدهام آتش گرفت، خـیمۀ دل های «اهل بیت» این شـعـلـه را ز عـرش فراتر کشیدهام این باغ، بعد داغ نبی، روز خوش ندید این است اگـر که لالـۀ پـرپـر کـشـیدهام اشکم که پشت «پنجرههای بقیع» ریخت دیـدم که از کـجـا به کـجـا پـر کـشیدهام گفتم به سوز مرثیه: چنگی به دل بزن! دیدی که نقـش ساقی و ساغـر کـشیدهام گفت: از «شفق» بپرس که آب از سرش گذشت امـشـب کـه نـاز از مـژۀ تـر کـشـیـدهام
: امتیاز
|
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
از بس حسن بخشنده و مهماننواز است از عـالـم و آدم گـدایـش بـینـیـاز است از سفرهاش هر قدر میخواهی طلب کن دستِ حسن در بذل و بخشش بازِ باز است زانــو بـغـل کـردن دگـر مـعـنـا نــدارد وقتی که آقای کـریمت چـارهساز است هر جای عالم چشم میچـرخـانم انگار پرچم سیاهِ «یا حسن» در اهتزاز است اسـتـادِ عـبـاس است، بـاید هم بـگـویـند شير جمل در هر نبردی یکه تاز است در جـنگها، الحـق جـلـودارش نبودند جـنگـاوریاش فخرِ تاریخِ حجاز است سـجـاده را از زیـر پـایش میکـشـیـدند غافل از آنکه مجـتـبی اصل نماز است ایـنکه چـهها شد در دل کـوچه، بـمـاند از چـادرِخـاکی نوشـتن جانگـداز است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
از شهر من تا شهر تو راهی دراز است اما تو را میبیند آن چشمی که باز است در عکسها دیدم مزارت را و عمریست شمعی به یادت در دلم در سوز و ساز است از هـر غـریـب و آشـنـا پـرسـیـدم از تو گفتند بیش از هر کسی مهماننواز است مردی که زانو زد جمل با ضرب تیغش میلـرزد آن وقتی که هـنگـام نماز است در بـاد، بـیــرقهـای خــونـیـن مــحــرم در امـتـداد پـرچـمـت در اهـتـزاز اسـت تنهـاییات، تنهـاییات، تنهـاییات، مرد! بیـش از تمام دردهـایت جـانـگـداز است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
مینویسم "یا حسن"، حُسنِ ختامش با خودت بر لبم ذکر تو را دارم، دوامش با خودت لحظههای عُمر خود را میسپارم دست تو از سلام زندگی تا والـسلامش با خودت از ادب دور است نزدت دست خالی آمدن زخم آوردم برایت، التـیـامـش با خودت باز هم بال خـیـالم تا بـقـیعات پَـر کـشید من کبوتر میشوم یک روز، بامش با خودت سر به دامان تو خواهم داشت یا زانوی غم؟ اینکه باشد لحظۀ مرگم کدامش، با خودت! از کریمان کم طلب کردن که کفرِ نعمت است حاجتم را هم که میدانی، تمامش با خودت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
روضۀ آقاست عـاشـوراتر و گـودالتر قدّ زهرا میشود در این مصیبت، دالتر ضامنِ لبخندهای شیعه در روز جزاست گریۀ بر او کـند صدیـقه را خوشحالتر در سه باری که به سائل داد هر چه داشت را مثل او پیـدا نـشد در شهـر بیامـوالتر کاش آقای کریمان داشت حتی یک زهیر گشت شأنش از تنِ ارباب هم پـامـالتر گاه یک نیشِ زبان، مثل هزاران نیزه است جسم، با زخم زبانها میشود بد حالتر بین کوچه ترش رو وُ بعد از آن شد خنده رو از مغـیره نیست در شهرِ نـبی دجـالتر چشمِ زهرا از حیا در کوچه تر شد بیشتر چشم آقا هم شد از این صحنه ماه و سال، تر
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای کاش بگـیـرند دو چـشمِ پـسرش را تا در دلِ این طشت نـبـیـند جگرش را بـدجـور غـریـبـانـه نـفـَس مـیزنـد آقـا آتش زده با غربت خود دور و برش را خوب است که آغوش حسین است کنارش تا که نزند هِی به زمین بال و پرش را نه اُمِبـنـین نه که ابا لفـضل توان داشت عباس گرفته است کـنارش کـمرش را تا خواهرش اینجا نرسیده است بگویید بر طشت نریزد جگـرِ شعـلـهورش را از زهـر نـبـود اینـهـمه خـونابه که آمد آن کـوچـه نـشـان داد خـدایـا اثـرش را صد شُکر سرش بر روی دامان حسین است تا بر روی حجـره نکشد باز سرش را افسوس حسن نیست به گودالِ حسینش تا شمر نگـیرد روی آن سر تبـرش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
سـلامِ ذات خـدای کـریـمهـا به حـسـن سـلامِ جـمـلـۀ انــوار انـبـیـا به حـسـن هر آن کسی که بدون حساب بخشش کرد بدان که وقت کرم، کرده اقتدا به حسن به وقت کُـشـتیِ او با حـسین فهـمـیـدم چه مهر و عاطفهای داشت مصطفی به حسن نـدیـد غـیـر مـحـبت، نـدیـد غـیر کرم همان کسی که فقط داد ناسزا به حسن زمان سختی در معرکه فقط خوش بود خـیال و خاطر مولایِ لافـتی به حسن مدینه شهر نبی بود و او عزیز رسول کسی نکرد در آن شهر، اعتنا به حسن به پول، لشگرش او را معاوضه کردند نداشت هیچ کسی ذرهای وفا به حسن فـقـیر شهر سر سفـرهاش عزیز شد و چه حرفهای بدی گفت بیحیا به حسن رسید محـضر او پـیـرمـرد مـلـعـونی چشاند زهر جفا با نوک عصا به حسن غریب کیست؟ کسی که به خانه مظلوم است نکرد همسر او هم به جز جفا به حسن اذان شـد و دم افـطـار آمـد و جـعده... رسید تا که دهد ظرفِ زهر را به حسن میان طشت، غم و غربتش نمایان شد رسید از همۀ روضهها چرا به حسن؟! کسی به نـالـۀ او اعـتـنا نـخـواهد کرد مگـر حـسـین بـیـاید دهد جواب حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هر کس که دید از او کرمش را مرید شد هر کس مـرید او شده بی شک سعید شد یا محـسن به حـق حـسن گـفـتم و سپـس دیـدم تــمــام مـعـصـیـتـم نــا پــدیــد شـد غـربت ببین که هیچ کسی یـاورش نبود از هـمـسـرش هم آخـر سر نـا امـیـد شد ای کاش ذات جـعـده شـبـبـه ربـاب بـود اما ز کـیـنهتـوزیاش این زن پـلـیـد شد زهـرا که رفت، هیچ کلامى بیان نکرد رنـج سـکـوت بر غـم هجـران مزید شد هر چند خورده زهر به ظاهر ولی حسن وقـتی که دیـد ضـربـۀ سـیـلی شهـید شد چوبی که تیر گشت و به تابوت اون نشست تغـیـیر کـرد و چـوب به دست یزید شد تـقـصـیر نـعـل شـد که شـنـاسـایـی بـدن دیـگـر بـرای زیـنب کـبـری بـعـیـد شـد دردا که تازه بعد جسارت اسارت است اینطـور شد مصائب خـواهـر شـدید شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
آتـنا گـفـتم و دیدم حـسـنات است حـسن اِهدنا گفتم و دیدم که صراط است حسن ربنا گـفتم و گـفـتند مسیـرش زهـراست و علی است صَلاة و صلوات است حسن حُسنِ او در همه ذراتِ جهان پنهان است بینهـایتتر از آفـاقِ حـیات است حسن چه بخواهند و نخواهند، حسن شرحِ خداست وجهِ تفصیلی اَسماء و صفات است حسن جاری است عشقِ حسن در رگ و در ریشۀ ما کوثرِ جاریِ صد رشته قنات است حسن هرچه دشـنـام به او داد، تـبـسـم میدیـد دید دریاست، همه صبر و ثُبات است حسن نصفی از زندگیاش را دو سه باری بخشید در کـرامات هم آئـیـنۀ ذات است حـسن چشمِ گریان به حسن مَحرمِ زهراست به حشر فاطمه گفت: فقط راه نجات است حسن ای صراطُ اللَهِ ما! نامۀ ما سنگین است گریه بر بیکسیات برگ برات است حسن حـسـنیهـای حـرم آبــرو داری کـردنـد آنچنان غرق حسیناند که مات است حسن
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
آنـان که بـا کـریـم و کـرم آشـنـا شدند دلــدادۀ هــمـیـشـگـی مـجـتـبـی شـدنـد آنان که خاکِ پای حسن شد نصیبشان تنها به لطف یک نظرش کـیـمیا شدند تنها نه دوستان که در آن شهر، دشمنان در آسـتـان او هـمـه حـاجـتروا شدند باب کرم به یمن وجودش گـشـوده شد درهای بـسـته با مـددش زود وا شـدند حـال کـبـوتـرانِ حـرم نانـوشـتـنیست تـا در حــوالــیِ حــرم او رهـا شـدنـد حــاتــمتــریـن اهــالــی آبـــادی کــرم مبـهـوت این کـرامـت بیانـتـهـا شدند! بیشک به پادشاهی و عزت رسیدهاند آنان که در طواف حـریمش گـدا شدند میراث او غم است و در انبوه غربتش خوشبخت مردمی که به غم مبتلا شدند از شـدت غـریـبـیِ تـنـهـا تـریـن امــام عـمری تـمام زمـزمـهها بیصدا شدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
خوانـدند شور زخـم تو را عـندلیبها پیچـید عـطر نـاب تو در جانِ سیبها در صفحۀ نخست، تو را مدح کرد و سوخت هر کس غـزل سرود برای غـریبها با لطف بیکرانهات ای حضرت کریم هـمـوار میشـونـد فـراز و نـشـیـبها اشک تو شـسته است وجود مدیـنه را در چـشـمـههای جـاری أَمَّنْ یُجـیبُها سخت است داغ اینکه ببینی نشستهاند بر مـنـبـر رسـول خـدا، نـانـجـیـبهـا رازی نهفته در جگر و جام و تشت زهر در حـیـرتـنـد از اثـراتـش طـبـیـبهـا شـهـر مـدیـنـه، آیــنـۀ کـربـلاسـت، آه درد تو بود غـربت شیب الخـضیبها
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
در این دل شکسته به غیر از شراره نیست همراه من به جز جگر پاره پاره نیست میریزد از دو چشم ترم اشک بیکسی دیگر به آسـمان دلـم یک سـتـاره نیست خون خـدا! تو مرگ مرا از خـدا بخواه در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست تاب و توان نمانده که گویم چها گذشت تاب سخـن کجا؟ که تـوان اشاره نیست ای گوشوار عرش زجا خیز و خود ببین بر گوش دختران تو یک گوشواره نیست یک جرعه آب خورده رباب و هزار حیف شیر آمده به سینه ولی شیرخواره نیست با اشک دیـده، غـسل زیـارت نـمـودهام خوشتر ز قتلگاه تو، دارالزیاره نیست با این سکوت خود به خدا میکشی مرا با من سخن بگو دلم از سنگ خواره نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
یـاد تـن عـریـان تو هـسـتـم بـرادر با قـد خـم گـریـان تو هـستم برادر دیدم سرت بالای نیزه خواند قرآن من عـاشـق قـرآن تو هـسـتم برادر پیشانیات شد غرق خون با حمله سنگ دلـواپـس دنـدان تـو هـسـتـم بـرادر دیدی چه آمد بر سرم در کوفه و شام من کـشـتۀ هجـران تو هستم برادر غرق جـراحت آمدم روی مزارت دلتنگِ خـواهرجان تو هستم برادر بر شانههای زخمیام زخم فراق و زخمیترین حیران تو هستم برادر شرمندهام پیشم لبِ تو خیزران خورد خیلی بدهکـار تو جان هستم برادر یک تکه از پیراهنت بر روی سینهم یـاد لب عـطـشـان تو هـستم برادر من با سنان و شمر و خولی راه رفتم بـا گـریـه و بـا نـدبـه و با آه رفـتـم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
ای یــاد روی انــور تـو الـتــیــام مـن برخـیز و یک جواب بده بر سلام من بیرون ز خاک تیره بیاور سرت حسین زیرا که آمده ز سفـر خواهرت حسین گـویـم حـدیث بـعـد وداع و غـم تو را با اینکه دیدهای تو خود از روی نیزهها بعد از تو روزگـار اسـیـران سـیاه شد آتـش بـرای طـفـل یـتـیـمـت پـنـاه شـد از شرمِ دست من دل زنجـیر پاره شد خون لخته بهر دختر تو گـوشواره شد آن قاتلی که در بر ما مست کرده بود انگـشتر عـقـیق تو بر دست کرده بود در راه شام و کوفه چهها من نـدیـدهام با ضرب تـازیـانه به هر سو دویـدهام بنگر به حال خـواهر زار و تکـیدهات حرفی بزن به زینب قـامت خـمیدهات ای تکسـوار بـیـشـۀ دلهای بیقـرار مرهم به زخم صورت دلخستگان گذار با اینکه پیکرم شده زخـمی ز سلـسـله من راضیم به سوزش جانـسـوز آبـله گفتی به من زمان وداعت صبور باش هنگام قتل و سیلی و غارت صبور باش اما جدا ز روی تو جـانم به لب رسید روز وصال زود گذشت و به شب رسید دلـتـنگِ دست پـاک و نوازشگـر توأم آخـر مـنِ بـریـده نـفـس خـواهـر تـوأم کی دست خود برون ز دل خاک میکنی اشک مرا ز گـونـۀ من پـاک میکـنی آوردهام بـه هـمـره خـود بـاغ لالـه را اما مـپـرس حـال سـفـیـر سه سـاله را شـرمـنـدهام که دخـتـرکت جا گذاشـتیم یاس تو را به گـوشـۀ ویـرانه کاشـتـیم
: امتیاز
|